این روزها کشدارترین و غیر قابل تحمل ترین روزهاییه که تا به حال تجربه کردم. نه میتونم دفاع کنم و نه میتونم کلا بی خیالش بشم. گیر کردم بین دو قطب یه تیم. هر کدوم فقط دنبال منافع خودشه.دکتر الف یه دروغ گنده بهم گفته و تمام مدتی که من داشتم با استرس و بدبختی و خون جگر کارهای آزمایشات حیوانی رو انجام میدادم در واقع ماده ی نامربوطی رو که دکتر الف کی وارد محلول میکرده رو داشتم بررسی میکردم بدون این که خودم بدونم. خیلی دپرس شدم بعدش. دوست ندارم طرحمو هم بیام کنارش کار کنم که در این صورت تمام مدت اون چهره ی دروغگویی که پشت نقاب حرفای محترمانه و محبت های آبکیش پنهون کرده رو اعصابمه. قبول دارم که برای رسیدن به اینجایی که هست زحمت زیادی کشیده و از نظر علمی هم شایستگی داره اما دروغ چیزیه که یه نفر رو برای همیشه از چشمم میندازه.

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها