دیشب تصمیم گرفتم که امروز صبح زود پاشم برم بدوم. صبح، لباس پوشیدم و رفتم تو حیاط(محوطه؟) مجتمع. با این برنامه که ده دقیقه راه رفتن تند و پنج دقیقه دویدن و  همین تناوب تکرار بشه و چون روز اوله نهایتش تا سی دقیقه.( برای این که یهو وسط کار خسته نشم و ولش کنم). خلاصه ده دقیقه راه رفتن تندم که تموم شد و احساس کردم ضربان قلب و تنفسم یکمی زیاد شده شروع کردم به دویدن. تصوری که اون لحظه از خودم داشتم:
Related image


بعدش که دیگه نفسم بریده بود و گلوم می سوخت و دلم درد گرفته بود و دیگه نای جلو رفتن نداشتم یه نگاه به ساعت انداختم دیدم تازه دو دقیقه گذشته:(اینجا دیگه تصویر واقع گرایانه‌ای از خودم داشتم :


Image result for fat person running


 دیگه برنامه رو از حالت ده دو به حالت پنج دو تغییر دادم( پنج دقیقه راه رفتن تند و دو دقیقه دویدن) و به خودم یادآوری کردم که لازم نیست خیلی بی نقص باشی مهم اینه که وسط راه ولش نکنی. فعلا برنامه‌م اینه که هفته‌ای دوبار حداقل انجامش بدم.  میخوام بگم این برای من کمال طلب که تصورم از فعالیت بدنی اینه که هر روز دو ساعت کامل و بدون خستگی و چه بسا با نشاط وافر ورزش کنی یه قدم خیلی بزرگه. این که هدف و توقعم رو واقع بینانه انتخاب کنم چون اگه بخوام طبق همون تصور کمال گرا پیش برم هرگز انجامش نمی دم. هر روز به خودم یادآوری می‌کنم که کم بهتر از هیچیه.

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها